تحصیلاتی که به بیراهه میروند…
تصور کنید آخرین روزهای ترم است و شما در حالیکه برگه تصحیحشده آزمون فیزیک خود را محکم در مشت گرفتهاید، از استرس خیس عرقید. روی برگه با خودکار قرمز نوشته شده است: ۴۰ از ۵۰. چنان سراسیمه و با سرعت سراغ ماشینحسابتان میروید که همهی مدادها و خودکارهایتان پخش زمین میشوند. نمرهتان را که در ماشین حساب وارد میکنید و به ۸۰ درصد از ۱۰۰ میرسید، ناامیدی وجودتان را فرا میگیرد و تنها چیزی که حس میکنید نگرانی و غصه است. به نظر میرسد که دوستان دیگرتان _که خیلیهایشان هم نمرههایی پایینتر از شما گرفتهاند_ از نتایج راضی هستند. آنها گیج شدهاند که چرا شما از نمره ۸۰ تان خوشحال نیستید. در این حالت تنها چیزی که شما میتوانید به آنها بگویید این است: «آخر شماها نمیفهمید، پدر و مادر من ایرانی هستند!»
شاید موقعیت بالا به نظر اغراقآمیز بیاید، اما در واقع این داستان بخشی از حقیقت جامعه ایرانی است. وقتی در ایران به این اندازه برای گرفتن نمره بالا روی دانشآموزان فشار وارد میشود، عجیب نیست که همان شیوه رفتار راه خود را به قاره امریکای شمالی هم باز کرده باشد. در واقع با توجه به استانداردهای بالای قوانین مهاجرتی کانادا، جای تعجبی وجود ندارد که اکثریت مهاجران ایرانی افرادی با سطح تحصیلات بالا و شرایط مالی خوب هستند. والدین ایرانی که خود دارای تحصیلات عالی هستند همین انتظار را نیز از فرزندان خود دارند و توقعاتشان در مورد نمرههای درسی و آینده فرزندانشان بسیار بالاست. وقتی دانشآموزی با کارنامه خود به خانه میآید و سبب سرخوردگی آنها میشود، حتما با این جمله معروف و آزاردهنده روبهرو خواهد شد: «ما این همه راه اومدیم اینور دنیا تا تو بتونی خوب درس بخونی.»
به صورت کلی اصلا بد نیست که یک نفر توقعات بالایی داشته باشد، به خصوص اگر این انتظارات از فرزندش و در زمینههای درسی باشد. مشکل از جایی شروع میشود که فشار روی فرزندان و نمرهی بالا خواستن والدین با اهداف غلط اعمال شود. واقعیت در مورد وضعیت ایرانیها در باب تحصیل فرزندانشان این است که پدر و مادرهای ایرانی نه تنها میخواهند که ما موفق باشیم، بلکه برای بهتر بودن از همسایههای ایرانی، دوستان و خویشاوندانمان نیز ما را تحت فشار قرار میدهند. در واقع بیشترین مشکل این است که که ما حتی بین خودمان رقابت داریم. برای والدین ما و نسل مسنتر ایرانیها، این که فرزندانمان پزشک، وکیل، مهندس و یا معمارانی موفق باشند نه تنها به یک هنجار بلکه تقریبا به یک استاندارد تبدیل شده و هر حرکتی خارج از این هنجار به این معنا خواهد بود که پدر و مادر فرد قادر نبودهاند به وظایف خود به درستی عمل کنند.
واقعیت این است که داشتن چنین توقعات بالایی از فرزندان خود، بیشتر از اینکه مفید باشد مضر است. نباید اجازه دهیم استانداردهایی که بر سیستم آموزشی ایران غلبه دارند بر استانداردهای سیستم آموزشی ایرانی-کاناداییها در امریکای شمالی هم غالب شوند؛ به خصوص در کانادا که سیستم آموزشی آن به قدری انعطافپذیر است که جریان تحصیل لزوما همه را به سمت دانشگاه سوق نمیدهد.
فشار وارده به فرزندان از سوی والدین بسیار بالاست، به طوری که در بسیاری از موارد این امر به ضرر آنهاست. و به جای اینکه این سختگیری به رشد آنها کمک کند مانع آن میشود. اکثر اوقات دانشجویان ایرانی را میبینیم که میخواهند مهندس، دکتر یا معمار شوند اما نمیتوانند نمره لازم برای ورود به آن رشتهها را به دست آورند. در حقیقت تنها دلیل علاقهی این افراد به رشتههایی که نام بردیم، خواست والدین آنهاست که معمولا خود پیش از مهاجرت به کانادا در همان رشتهها تحصیل کردهاند.
گروهی دیگر از دانشجویانی که معمولا در دانشگاه با آنها برخورد میکنید افرادی هستند که در رشتهی خود به سختی درس میخوانند و با مشکل مواجه هستند در حالیکه اگر میتوانستند یکسال بیشتر در دبیرستان بمانند یا به جای دانشگاه، کالج را انتخاب کنند افراد بسیار موفقی میبودند. دلیل چنین وضعیتی کاملا واضح است: والدین ایرانی قادر به پذیرفتن این نیستند که که بچههایشان به کالج بروند، آن هم وقتی در اطراف خود بچههای دوست وآشنا و فامیل را میبینند که به دانشگاه رفتهاند. آنها فقط میخواهند فرزندانشان به دانشگاه بروند، که در اغلب موارد این موضوع هم از نظر آموزشی و هم از نظر حسی برای فرزندان آنها دشوار است. زیرا که آنها در خود توان رقابت با دیگر دانشجویان را نمیبینند.
ما ایرانی-کاناداییهای ساکن کانادا هم این فرصت را داریم که در فضایی بازتر، زندگی زیباتری داشته باشیم و هم اگر بخواهیم این فرصت در اختیار ما قرار گرفته تا بتوانیم افق افکار خود را نیز گستردهتر نماییم. اینکه کسی فرزندش را مجبور کند تا در رشتهای پرطرفدار و پررقابت تحصیل کند؛ در حالیکه او نه توان آن را دارد و نه علاقهای به آن رشته در خود حس میکند، کار خودخواهانهای است و علاوه بر این که به زیان فرزند است به کل خانواده نیز لطمه میزند. داشتن انتظارات بالا از فرزندان منطقی است اما تنها زمانی ممکن است که اهداف مورد نظر دستیافتنی و واقعگرایانه باشند. باید این را درک کنیم که یک سال بیشتر در مقطع دبیرستان ماندن –در صورت لزوم- میتواند به فرزندان ما کمک کند تا پیش از ورود به یک موسسه آموزش عالی، نمرات خود را ارتقا دهند و از دانش بیشتری برخوردار گردند. و در عین حال این موضوع به شما هم کمک میکند تا چندین هزار دلار در هزینههای مربوط به شهریهی فرزندتان صرفهجویی کنید؛ هزینهای که در صورت عدم موفقیت وی و نیاز به گذراندن مجدد برخی دروس در دانشگاه خواهناخواه به عهده شما خواهد بود.
توجه داشته باشید که ورود به کالج برای تحصیل در رشتههایی مانند پرستاری یا مدیریت بازرگانی میتواند بسیار ارزشمندتر و موفقیتآمیزتر از تحصیل در یک رشته دانشگاهی بدون طرفدار باشد که تنها حاصل آن بیکاری و داشتن مقادیر قابل توجهی بدهی در انتهای دوره تحصیل است. مهمترین نکتهای هم که باید بدانید این است که فرزندان شما و نیازهای آنها خیلی مهمتر از غرور و افتخار شما هستند. ما تنها زمانی فادریم به موفقیت فرزندان و خانواده خود و به دنبال آن کامیونیتی ایرانی ساکن کانادا را کمک کنیم که یاد بگیریم میان فشار وارد کردن به فرزندمان برای رسیدن به خواستههای ما و هدایت کردن آنها برای دستیابی به خواستهها و جاهطلبیهای خودشان تفاوت هست.
*- این نوشته در شماره دهم پرنیان کانادا منعکس شده است. نسخه انگلیسی این نوشتار در شماره نهم پرنیان منتشر شده بود.
(این مطلب ویرایش شده است.)