2024/04/19

رمز مهاجرتی موفق به کانادا در چیست؟ (بخش اول)

رمز مهاجرتی موفق به کانادا در چیست؟ در این پست و در طی سه روز برایتان خواهیم گفت که برای موفق شدن در کانادا، چه چیزهایی نیاز است و مخصوصا در شغل و محل کار خود باید چه کارهایی کنید.

 

باید چکار کرد؟

 

یکی از بزرگ‌ترین چالش‌ها برای مهاجران این است که بفهمند در محل کارشان چه کسی تصمیم‌گیرنده است. اگر در فرهنگ شما رئیس و مدیر به کارمندان می‌گویند چه کاری انجام دهند، پس کارمند خوب از نظر شما کسی است که خوب به دیدگاه‌ها و دستورات مدیرانش گوش کند و همان دستورالعمل‌ها و اوامر را مو به مو اجرا کند.

 

اما حتما باید توجه کنید که در کانادا چه انتظاری از شما دارند. ممکن است مدیرتان از شما انتظار داشته باشد که با کمترین راهنمایی و دستورالعمل، خودتان ایده‌ها را به عمل در بیاورید. اگر مطمئن نیستید که چقدر باید مسئولیت بپذیرید، از مدیرتان بخواهید تا برایتان توضیح بدهد که از شما چه انتظاری دارد و چقدر باید پیشرفت کارتان را به او گزارش دهید.

 

مطمئن شوید که باید چه بکنید و چه زمانی کاری که به شما داده شده است را به پایان می‌رسانید. اصلا از سوال کردن نترسید. کارمندان خوب قبل از شروع هر پروژه‌، به اندازه‌ی کافی برای این که بفهمند باید چه کاری انجام دهند وقت صرف می‌کنند. فراموش نکنید که مدیرتان کسی است که قرار است در مورد موفق بودن هر کار و پروژه‌ی شما قضاوت کند.

 

مسئولیت پذیری فردی

 

شرکت سورین گروپز، تولیدکننده‌ی تجهیزات پزشکی است. این شرکت، ۲۵۰ کارمند دارد که ۹۰ درصدِ آن‌ها پیشینه‌ی فرهنگیِ غیرکانادایی دارند. جودیت تامپسون، مدیر ارشد منابع انسانی این شرکت می‌گوید که این شرکت امروزه دیگر هیچ یک از کارمندانش را به خاطر عمل‌کرد خوبشان به صورت عمومی مورد تشویق قرار نمی‌دهد:

«ما همیشه کارمندانی داشته‌ایم که عملکرد خارق العاده‌ای داشته‌اند. بعضی از آن‌ها هرگز در تحویل محصولاتِ کامل و عالی به مشتریان دچار خطا نشده‌اند و همیشه موفق بوده اند. با این وجود وقتی یک کارمند را جلوی دیگران تشویق می‌کردیم، به آن شخص احساس معذب بودن دست می‌داد و از ما می‌خواست این تشویق را عمومی نکنیم. به همین دلیل امروزه اگر کارمندی به موفقیت خوبی برسد، دیگر او را جلوی همکارانش تشویق نمی‌کنیم و این تشویق‌های عمومی فقط وقتی انجام می‌شوند که کارمند مورد نظر، حداقل پنج یا ده سال سابقه‌ی کار در شرکت را داشته باشد.

 

برای کسانی که از فرهنگ های جمعی آمده‌اند فردگرایی می‌تواند معنای بسیار متفاوتی به نسبت آن چه در کانادا وجود دارد داشته باشند. غربی‌ها اهمیت زیادی به فردیت و موفق بودن فردی می‌دهند. در گذشته بعضی از پزشکان به والدین می‌گفتند که بگذارید کودکانتان گریه کنند تا حس استقلال در آن‌ها ایجاد شود. البته خیلی از والدین این کار را نمی‌کردند، ولی هنوز بسیاری از افراد با این فلسفه موافقند که افراد، باید به صورت مستقل مهارت‌های خود را رشد دهند و خودشان مسیر درستِ زندگی‌شان را بیابند. غربی‌ها می‌آموزند که برای خودشان _ در مقام افرادی مستقل_ اهمیت زیادی قائل باشند و به همین اندازه مسئولیت کارهای خود را به عهده بگیرند.

 

نکته‌ای درباره‌ی کار در کانادا:

 

کانادایی‌ها و آمریکایی‌ها از فردگراترین مردم دنیا هستند. آن‌ها در کسب و کار به کارمندان‌شان به خاطر ابتکار عمل‌هایی که داشته‌اند پاداش می‌دهند و کارمندان را به خاطر موفقیت‌های شخصی و رهبریِ فردی‌شان در انظار عمومی مورد تشویق قرار می‌گیرند.

نمونه ای از فرهنگ‌های فردگرایانه در برابر فرهنگ های جمع گرایانه را می توان در رستوران‌ها شاهد بود. رستوران‌های کانادایی، گزینه‌های بسیار متنوع و زیادی در اختیار مشتریان می قرار می‌دهند و تک تک افرادی که دور یک میز نشسته‌اند می‌توانند غذایی متفاوت با دوستانشان سفارش دهند. برعکس کانادا، چین کشوری است که فرهنگی جمع گرایانه دارد. چینی‌ها در رستوران برای تمام افراد دور میز یک غذا سفارش می‌دهند، غذا را وسط میز می‌گذارند و همه از همان ظرف غذا می‌کشند. در فرهنگ چینی، برعکس فرهنگ کانادایی، «غذای من» و «غذای تو» اصلا معنی ندارد.

 

مثال دیگر ارزش‌هایی‌ست که در فرهنگ‌های ژاپنی، چینی و مالزیایی وجود دارد. در این فرهنگ‌ها همیشه گروه بر فرد ارجح است و ارزش گروه از ارزش فرد بیشتر است. در فرهنگ‌های ذکر شده به کودکان آموزش داده می‌شود که هر فرد، عضوی از یک حلقه‌ از روابط و یا عضوی از یک گروه است. کودکان به خاطر مشارکت در گروه و پیروی از هنجارهای گروه تشویق می‌شوند. در این فرهنگ‌ها هویت افراد مسئله‌ی جدایی نیست، بلکه هویت هر فرد با شبکه‌ی اجتماعیِ آن فرد گره خورده است. در شرکت سورین گروپز، کارمندانی که ریشه‌ی فرهنگی گروهی دارند، مایل به تنهایی کار کردن نیستند و اگر در جلوی دیگران از آن‌ها تقدیر شود (حتی در صورتی که شایسته‌ی آن تقدیر باشند) احساس خوبی نخواهند داشت.

 

 از خودتان ابتکار عمل نشان دهید

 

جینین پِریِرا و لین لاپیر، مدیران شرکت ارنست اند یانگ می‌گویند:«یکی از همکاران حرفه‌ایِ واحد ما از فرهنگی آمده بود که عادت نداشت به چشمان مشتری نگاه کند یا مستقیما از او سوالی بپرسد. این فرد دانش و سواد زیادی داشت اما فکر می‌کرد اگر تا وقتی کسی از او چیزی نپرسیده حرفی نزند محترمانه‌تر است. اما مشتریان و مراجعان همیشه منتظر می‌ماندند تا او سر صحبت را باز کند و راه حلی برای مشکل شان ارائه کند. ما در دوره‌ی مهارت‌های رهبری به او یاد دادیم که مراجعه کنندگان و مشتریان کانادایی ترجیح می‌دهند ایده‌های او را بشنوند. حالا او یکی از شرکای ما در شرکت است».

 

نبود ابتکار عمل، یکی از مشکلات رایجی است که مهاجرانِ متعلق به فرهنگ‌های آسیای شرقی، جنوب آسیا و آفریقا دارند و همین مسئله برای مدیران آن‌ها مشکل‌ساز می‌شود. افرادِ متعلق به فرهنگ‌هایی که عمدتا دارای سلسله مراتبند، معمولا خودشان ابتکار عمل را به دست نمی‌گیرند و صحبت را آغاز نمی کنند. به ندرت پیش می‌آید که شروع به صحبت کنند یا کسی را به چالش بکشند. این افراد معمولا ایده‌های خود را در میان نمی‌گذارند و برای انجام پروژه‌ها داوطلب نمی‌شوند.

 

مدیران می‌گویند کار کردن با افرادی که اشتیاق به صحبت ندارند، کار دشواری است زیرا در جلسات این افراد معمولا ساکتند و ایده‌های خود را مطرح نمی‌کنند.

در کانادا، افراد همیشه تشویق می‌شوند که ابتکار عمل را در دست خود بگیرند. این مسئله شما را در مسیر رهبری قرار می‌دهد. علاوه بر این، مراجعان و مشتریان نیز بسیار خوشحال می‌شوند که شما از آنان سوال بپرسید تا بتوانید برای نیازها و مشکلات شان راه حلی پیدا کنید.

مدیران کانادایی چندان حوصله‌ی شنیدن سوالاتی با پایان باز ندارند. به عنوان مثال دوست ندارند از آن‌ها بپرسید:« من باید چه‌کاری انجام بدهم؟» یا «مایلید این کار راچگونه انجام دهم؟». وقتی برای اولین بار شروع به کار در یک شرکت می‌کنید، باید از همان اول یک بار برای همیشه از مدیرتان بپرسید که انتظار دارد کارها را چگونه انجام دهید. بعد از آن، با دریافت هر کار و پروژه دیگر هیچ وقت چنین سوالاتی از او نپرسید. سعی کنید در اینترنت جستجو کنید و از همکارتان بپرسید که پروژه‌های مشابهِ این پروژه قبلا به چه شیوه‌ای انجام شده است. از طرفی دیگر اگر واقعا نیاز به کمک دارید، هرگز بدون هماهنگی با رئیس‌تان دست به انجام کار جدیدی نزنید. مدیران اصلا دوست ندارند که شما با ابداع چیزی که قبلا وجود داشته وقت خود را تلف کنید.

 

زمانی تصویر شما در ذهن و چشم مدیرتان برجسته می‌شود که نه با کوهی از سوالات، بلکه با راه حل‌هایی که یافته‌اید به سراغش بروید و نشان دهید که چگونه خودتان از پس کارها برمی‌آیید.

 

 

error: Content is protected !!