نویسنده: اندرو کانتن
سال گذشته وقتی در حال گشت زدن در تورنتو بودم متوجهی یک سری تبلیغات شدم. شعار این تبلیغات از آن جملههای همیشگی «خداوند کانادا را مورد لطف و رحمت خود قرار دهد» (God Bless Canada) یا « افتخار میکنم که کانادایی هستم» (Proud to be Canadian) نبود، بلکه جملهی کوتاه و جالب «خوشنودم که کانادایی هستم!» (Content to be Canadian!) روی آنها به چشم میخورد. جملهای که کانادا را در کوتاهترین شیوهی ممکن معرفی میکند. کانادا در برخی شاخصههای بینالمللی حضور خوبی (اما نه چندان فوقالعاده) دارد: رده هشتم در توسعهی انسانی، ردهی بیست و پنجم در برابری، رده چهاردهم در پایین بودن فساد و به خصوص از نظر شاخصهایی که از طرف یونیسف برای تعریف وضعیت خوب زندگی کودکان مشخص شده است در میانه قرار دارد.
کانادا در مشخصههای زیادی جایگاه متوسطی دارد، البته به جز ورزش هاکی، المپیک زمستانی و اخیرا هم تحصیلات. ماه گذشته وقتی موسسهی همکاریهای اقتصادی و توسعه (Organization for Economic Cooperation and Development) که بهطور مخفف به آن OECD میگویند، گزارشی از وضعیت تحصیل در کشورهای جهان منتشر کرد، خوراک خبری خوبی برای رسانهها فراهم شد. زیرا در این گزارش به وضوح مشاهده میشد که کشورهای آسیایی بیشتری به جمع ۱۰ کشور برتر از نظر تحصیلی پیوستهاند و چیزی که رسانههای دیگر به خصوص رسانههای کانادایی به آن توجه بیشتری نشان دادند، جایگاه خوب کانادا در این فهرست بود.
کانادا در این رتبهبندی در مجموع در جایگاه ششم قرار گرفته و از نظر OECD یکی از چهار کشوری شناخته شده که از این نظر «عملکرد خوبی» داشته و «اصلاحات موفقی» را انجام داده است.
البته باید گفت که OECD در این گزارش کانادا را به صورت کلی بررسی نکرده بلکه فقط آمار و ارقام مربوط به یک منطقه_ یعنی استان انتاریو_ را ملاک قضاوت خود قرار داده است. در فیلمی که در آن سیاستهای
Programme for International Student Assessment
یا PISA در OECD توسط مدیر این طرح یعنی آقای آندره اشلایشر توضیح داده شده بود، ایشان از کانادا به دلیل برخورد درست با مسئلهی مهاجرت تقدیر کرده و دلیل آن را هم نزدیک بودن نتایج عملکرد تحصیلی دانشآموزان از گروههای مختلف مهاجرین دانسته است. و بعد، او یکراست به سراغ استان انتاریو رفته، گویی انتاریو یعنی همهی کانادا.
باید از این استان تقدیر کرد! نه فقط به دلیل تمرکز بالایی که در امر بهبود وضعیت سواد خواندن و نوشتن و ریاضی داشته و موفقیتهای مشخصی هم که در این زمینهها به دست آورده؛ بلکه به دلیل توانایی برای تعیین یک برنامه مشخص و روشن تحصیلی و متعهد ساختن طرفهای ذینفع _از جمله معلمان_ برای مشارکت هرچه بهتر در این برنامهها؛ به دلیل استفاده دقیق و درست از دادهها و اطلاعات موجود برای شناخت ضعفهای برخی دانشآموزان و مدارس و سپس یافتن راه حلهای صحیح برای این مشکلات. از جمله تجهیز منابع در این مدارس و ارائهی امکانات و حمایتهای بیشتر تکنیکی. آفرین انتاریو، آفرین!
اما نکته مبهم قضیه اینجاست: استان انتاریو تنها استانی نیست که در گزارش PISA عملکرد خوبی داشته. استان آلبرتا در خواندن و نوشتن مقام اول را دارد و بعد از آن استانهای انتاریو و بریتیش کلمبیا قرار میگیرند. همچنین در علوم، استان آلبرتا مقام اول را دارد و استانهای بریتیش کلمبیا و انتاریو دوم و سومند. بعضی از این اختلافها بسیار جزئیاند و فقط در حد یک درصد یا همین حدود هستند. اما با این وجود شاهدیم که سیاستها و استراتژیهای به کار رفته در هر استان کاملا با یکدیگر فرق دارد.
برای مثال استان آلبرتا را در نظر بگیرید. بیش از یک دهه است که دولت محافظهکار در این استان هرساله یک برنامه حمایتی را با صرف بودجهای ۸۰ میلیون دلاری اجرا میکند و به واسطهی آن در بیشتر از ۹۰ درصد از مدارس استان، از نوآوریهای آموزشی و ابداعات مطرح شده در این زمینه حمایت میشود. در این برنامه نیت برآورده شدن اهداف دولتی یا تمرکز روی مواردی مانند خواندن و نوشتن و ریاضی نیست. در خیلی از موارد این روشها کاملا متضاد روشهایی است که در استان انتاریو به اجرا گذاشته میشود. بنابراین شاید برای این که استان آلبرتا توانسته با روشهایی کاملا برعکس به نتایج خوبی برسد هم باید این استان را تشویق کنیم؟ یا استانهای بریتیش کلمبیا یا کبک را؟ این استانها هر کدام سیاستهای آموزشی متفاوتی دارند، روابط اتحادیههای معلمان با دولت در هر یک از آنها فرق دارد و در آن جا احزاب مختلفی هم در راس قدرت هستند. اما در همهی آنها نتایج به دست آمده در بررسی PISAتقریبا مشابه است. پس موضوع از چه قرار است؟
قطعا پاسخ این سوال به چیزی برمیگردد که به کانادا یا حداقل مناطق موفقتر آن مربوط میشود. کشور کانادا با کشور فنلاند که تنها کشور اروپایی ردههای بالایی جدول در رتبهبندی OECDاست، شباهتهایی دارد. در هر دو کشور برای معلمان ارزش قائلند و ضمن گذراندن دورههای دانشگاهی بر روی آموزشهای خاص و حرفهای برای معلمان تاکید میشود. در هر دو کشور به دلیل وجود تسهیلات کافی برای معلمان، حقوق خوب، امکانات زیاد برای بالا بردن توان و دانش آموزشی آنها و دادن صلاحدید به معلمان برای داشتن حق قضاوت و نظر خاص و حرفهای در یک مورد، شرایط برای معلمان بسیار مطلوب است. هر دو کشور نسبت به ادارهی هرچه بهتر مدارس دولتی تعهد ویژهای دارند و فقط بخش کمی از آموزش آنها بهطور خصوصی اداره میشود. هر دو کشور دارای سیستم رفاه اجتماعی و بهداشت عمومی قدرتمندی هستند و شبکه امنیتی وسیعی در هر دوی آنها به حمایت کامل از جوانان و اقشار آسیبپذیرتر جمعیت میپردازد. و در آخر این که هر دو ملت به فرهنگ عمیق همکاری معروفند، فرهنگی که سبب شده آنها در عرصههای بینالمللی از قدرت رقابت بالایی برخوردار شوند.
کانادایی بودن به معنای متوسط بودن در همه چیز نیست. کانادایی بودن یعنی همکاری بیشتر و قدرت پذیرش بالاتر و ارزش نهادن به جوامع مشترک و زندگی عمومی. آنچه باعث پیشرفت کانادا در زمینهی آموزش و تحصیل شده است، به عملکرد این استان و آن استان ربطی ندارد. بلکه به پیشزمینهای اجتماعی و فرهنگی مربوط میشود که برای تحصیل و جایگاه معلمان ارزش قائل است، از نکات اجتماعی مثبت تقدیر میکند و اعضای ضعیفتر خود را که برای رسیدن به قدرت بیشتر و جایگاه بالاتر تلاش میکنند مردود نمیکند.
اینها چیزهایی هستند که باعث شدهاند کانادا از نظر تحصیلی موفق باشد، و در مقایسه با رتبهی کشورهایی مانند ایالات متحده امریکا (رتبه هفدهم) و انگلیس (رتبه بیست و چهارم) قابل ستایش است. پس بیایید اگر لازم است در خیلی از چیزها فقط از کانادایی بودن خشنود باشیم، اما در کل کاناداییها _از انتاریویی، آلبرتایی و بریتیش کلمبیاییها گرفته تا کبکیها_ همه به یک اندازه باید از قرار گرفتن در بین بهترینهای دنیا از نظر تحصیل به خود افتخار کنند.